بسم الله
گاهی انجام یک اشتباه، نتیجه ی یک اشتباه تو را متواضع می کند ، آن وقت کمتر حرف می زنی، کمتر خواهی بود در هر صحنه ای و ماجرایی ، می ایستی کنار و از حاشیه به میدان زندگی نگاه می کنی ...
- ۰ نظر
- ۲۲ تیر ۰۴ ، ۱۶:۰۷
بسم الله
گاهی انجام یک اشتباه، نتیجه ی یک اشتباه تو را متواضع می کند ، آن وقت کمتر حرف می زنی، کمتر خواهی بود در هر صحنه ای و ماجرایی ، می ایستی کنار و از حاشیه به میدان زندگی نگاه می کنی ...
بسم الله
گاهی هم اینطوری است که دلت می خواهد کل شب را بیدار باشی و روز را خواب،
فرار کنی از هر چه هست و نیست، شب خاصیت دو گانه ای دارد، دامنش هم امن است و پناه و هم در آن شب های تاریک روح که انگار جان آدم تب کرده گردابی است که می بلعدت ...
گاهی دلت می خواهد خودت را بسپاری به شب تا هر کجا خواست ببرد تو را ، فقط ببرد ...
بسم الله
نه صلح کردی
نه آتش یادت در من تمام شد
مذاکره بی معنی است
تو طولانی ترین نبرد تاریخ منی ...
بسم الله
" النحیط "
در زبان عربی ، به معنایِ گریه ای که ظاهر نمی شود، اما در سینه جریان دارد. . .
بسم الله
از چهل سالگی به بعد نوشتن خیلی سخت می شود، انگار کن باید دست ببری لای زخم و خون و یک کلمه را که ریشه دوانده در قلبت و جانت جدا کنی ...
از چهل سالگی به بعد باید شاعر باشی انگار، با ایهام و اشاره و استعاره حرفت را بگویی و شاید هم دست آخر نگویی !
از چهل سالگی به بعد درد طوری در جانت عمیق و پهن می شود که انگار بومی ِ توست و همینطور گفتنش تبعید ِ زورگویانه ای است به جان کلمات و جان خودت ...
پس یا سکوت می کنی یا شاعر می شوی ،
همین ...
بسم الله
صحیفه ی کامله ی سجادیه جلوی دستم است همینطوری به فهرست نگاه می کنم ، یک عنوان چشمم را می گیرد ؛ کنار ستون هفتم مسجد کوفه ،
ابوحمزه می گوید شخص بزرگواری را دیدم که آمد و ایستاد و هنگامی که تکبیر گفت تمام موهای بدنم راست شد !
و بعد از چهار رکعت نماز این دعا را خواند :
خدای من !
اگر تو را نافرماتی کرده باشم، ولی در محبوب ترین چیزها نزد تو اطاعتت نمودم و آن ایمان به تو است که منتی از تو است بر من نه منتی از من بر تو و ادامه ی دعا تا آخر که می فرمایند یا سیدی یا سیدی ، هفتاد بار ...
ابوحمزه جلو می رود و امام زین العابدین علیه السلام را می شناسد،
این فرازهای خاشعانه ی امام طوری که ابوحمزه را به زمین می اندازد و شروع می کند به بوسیدن دستان ایشان، متن دعا و بعد سوال و جوابی که رخ می دهد خیلی عاشقانه است، باید ابوحمزه می بودیم و کنار ستونی از مسجد کوفه نشسته بودیم تا ببینیم آنچه دیدنی بوده است ...
این عاشقانه را، حبیبی، دلم می خواست با تو هم در میان بگذارم ...
بسم الله
تو را دیشب چنان در شعرهایم می سرودم
که سعدی می نوشت در وصف یاری، بوستانش را !
S.k
در خواب هایم دوباره شاعرت شده بودم و این عجیب بود ...
بسم الله
آدم هایی که با اصولشان زندگی می کنند خاص اند، حتی اگر آن شخص وجه منفی داشته باشد .
دو ساعت تمام در مورد چطور باید باشد، چطور نباید باشد حرف زد این و آن ، در نهایت تصمیمی که گرفت برخلاف همه ی آنها بود . معیار تصمیم گیری اش شد حرف مردم ، هبا منثورا ...